- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
خورشيد سر زد از سحرت أيها الغريب از سمـت چـشـم های تـرت أيها الغريب تو ابر رحمتی که به هرگوشه سر زدی بـاران گـرفت دور و برت أيها الغريب جاری ست چشمه چشمه قدمگاه توهنوز جنّـت شـده ست رهگـذرت أيها الغريب تو آفـتـاب رأفـتی و کـوچه کـوچه شهر در سـايه سـار بـال و پـرت أيها الغريب با ايـن همـه، غـريـبِ غـريبـان عالـمی داغـی نشـسته بـر جگـرت أيها الغريب از کـوچه هـای غـربت شهـر آمدی ولی داری عـبا به روی سرت أيها الـغريب آقای من! نگـو که تـو هـم رفـتنی شدی زود است حرف از سفرت أيها الغريب شکـر خـدا جـواد تـو آمــد ولـی هـنـوز بـارانی اسـت چـشـم تـرت أيها الغريب يک عمر خواندی از غم آقای تشنه لب با اشـک های شـعـلـه ورت أيها الغـريب هر گوشهای ز حجره که رومی کنی دگر کرب و بلاست در نظرت أيها الغريب در قـتـلگـاه، لـحـظـۀ آخـر چه می کـشيد جــدِّ ز تـو غـريـبتـرت أيـهـا الـغـريب چشمان اهل خيمه دگر سوی نيزه هاست ظهرقيامت است وسری روی نيزه هاست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
آمد از راه و کشيده است عبا را به سرش وای از سيـنه سوزان و دل شعـله ورش همچو شمعی که بسوزد ز شرر آب شود آب کرد آتش آن زهـر ز پا تا به سرش حجره اش بسکه غم انگيز و ملال آور بود گرد غم بود که می ريخت ز ديوار و درش گـاه در زيـر لـبـش ذکـر خـدا می گـويد گاه سوی در حجـره ست خـدايا نظـرش هم جـواد آمـده بـالـيـن رضا هـم زهـرا هم پسر سوخته هم مادر خونين جگرش پيـش مـادر نـبـود طاقـت برخـاسـتـنـش زير بـار غـم و انـدوه خـمـيـده کـمـرش پسرش دست به سر دارد و مادر به کمر او نظر ميکند و خون رود از چشم ترش دست ظلمی که زده بر رخ زهرا سيلی پاره کرده ست کنون رشته عمر پسرش ای «وفائی» ز فـلک پـيک شهـادت آمد گشت تا گلشن سرسبز جنان همـسفـرش
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
از داغ زهـر پـيکـرم آتـش گـرفته است گـويی تمـام بـستـرم آتـش گـرفـته است تـر مـی کــنــد لـبـان مـرا کـودکـم ولـی از تـشنگـی، لب تـرم آتش گـرفته است پا ميکشم به خاک و نفس ميزنم که شهر از آه آهِ آخــــرم آتــش گــرفـتــه اســت حالا کـبوتـران به غـمـم گـريـه می کنند از بال و پر زدن، پَرم آتش گرفته است امـشـب تـمـام حـجـرۀ من کــربـلا شـده يک جرعه آب،حنجرم آتش گرفته است امـشب دوبـاره خـيـمـۀ آتـش گـرفـته را می بـيـنم و سـراسـرم آتـش گـرفته است سرها به روی نيـزه و سرنيزه ها به تن يک دشت در برابـرم آتش گـرفته است فـريـاد دخـتـری ز دل خـيـمـه می رسـد عمه کمک که معجـرم آتش گرفته است
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
وای مـادر مددی کن جگـرم می سوزد که نه تنهـا جگـرم پا به سرم می سوزد زهر اثر کرده به زانو و ستون فقرات جـگـرم پــاره شـده تا کـمـرم می سوزد کـسی آيـد ز وفـا چـشـم جـوادم گـيـرد پـيـکـرم پـيـش نگـاه پـسـرم مـی سـوزد هـمره هـر نـفـسم از غـمِ تو می سـوزم تـار می بـيـنم و چـشمان تـرم می سوزد چون مقطع شده حـرفم ، پی اخبار ولا دود ميگويم و بر لب جگرم می سوزد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
ای بـه تـولّای تـو کـمـال ايـمـان رضا! مهر تو در جسم دين خوبتر ازجان رضا! زائـر قـبرت بَـرَد فخـر بـه بيتالحـرام سائل کويت کـند ناز به سـلطان، رضا! مـور اگـر خـرمـن بـذل تـو را بـنگـرد دانه نميگيرد از دسـت سلـيمان رضا! اگـر بـخـوانـی مـرا و گـر برانـی مـرا نميروم از درت، قـسم به قرآن رضا! عـالـم امکـان بـود نـگـيـن انگــشـتـری مـزار تـو خـاتـم عـالـم امـکـان رضـا! مؤمن اگر آورد طاعت سلمان به حشر بـدون مـهـر شما نيست مسلـمان رضا! به عرش کرد افتخار به فرش داداعتبار رسيد تا پـای تـو به خاک ايران رضا! رواسـت روحالاميـن فـشاند از آسمـان به پای زوار تـو لالـه و ريـحان رضا! عـجـب نـدارم اگـر نـاز به جنّـت کـنـد اگرتو چشم افکنی به روی شيطان رضا! حـرام دانـم اگــر در حــرم قـــدس تــو به لب برم نامی از روضه رضوان رضا! جمال حق ديدنی، نيست ولی ديدنيست به روی تو طلعت خدای منـّـان رضا! بـدون مـهــر تـو گـر نـام خـدا را بـرم قــسم بـه ذات خـدا ندارم ايـمان رضا! هـر آن که يکبـار شـد زائـر درگـاه تو تو ميکنی بازديد سه بار از آن رضا! زائـر قـبـرت اگـر پای نهـد در جحـيـم جحيم را ميکند روضه رضوان رضا! دُر ز دهـن سفتـهام مـدح تو را گـفتهام کز نـفسم ريخـته لؤلؤ و مرجان رضا! زائـر خـود را کنـی بـدرقـه تـا کـربـلا بلکه شوی زائرش ازره احسان رضا! نيـسـت تـعـجـب اگـر در قــدم زائـرت خار شود لاله و خـاک، گـلستان رضا! باز شـود بررويش هشـت در باغ خُـلد کافر اگر روکـند سوی خراسان رضا! گر تو پناهش دهی ور تو نگـاهش کنی نـاز به يـوسف کند گرگ بيابان رضا! در حـرم قـدس تـو ای پــسـر فـاطـمـه جـای گـل آوردهام نامه عصيان رضا! گريه کنـم زار زار بلکـه نصيبـم شـود درحرمت جان دهم با لب خندان رضا! نالـه و آهـم بـبـيـن درد گــنـاهـم بـبـيـن نيست مرا بهتر از عفو تو درمان رضا! روز قيامت کجا دامن ودستم تهيست؟ من که شما را شدم دست به دامان رضا! با همه جرم و گنه گر تو شفيعـم شوی روز قيـامت کنـم نـاز بـه غفران رضا! آه که زد قـاتـلت شعلـه به جـان و دلت آب شـدی همچنان شمع فروزان رضا! ديده به در دوخـتی، سوختی و سوختی شد نفست در جگر آتش سوزان رضا! گـرچه نشـد پيکـرت طعمـه شمشيـرها در جگـرت داشتی زخم فراوان رضا! گرچه تنت آب شد در تب و در تاب شد وقت شهادت نبود کام تو عطشان رضا! کشـت تـو را ميزبـان آه کـه عـبـاسـيان خوب نگه داشتند حرمت مهمان رضا! رفـت فـرو بارهــا در جگـرت خارهـا يافت به خون جگر عمر تو پايان رضا! ای همه را دستگير چشم ز«ميثم» مگير کآمده اين بينوا بر تو نواخوان رضا!
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
مـسيـح می دمد از تـربت مـطهـر مـن فضای طوس نه، عالم بود معطـر من فـرشـتگـان هـمه زوّار زائـرين منـنـد بهشت گشته بهشت از بهشت منظر من مـنـم عـزيـز دل فـاطـمـه امــام رضـا که خلق کرده خدا خلق را به خاطرمن عجيب نيست اگر زائری که قبر مـرا به بر گـرفـته بگيـرد قـرار در بَرِ من دلی که زائرمن ميشود مزار من است خوشا دلی که شد اين جا مزار ديگرمن شکسته ای که صدا ميزند مرا از دور جـواب مـی شـنـود بـارهـا ز داور من ز هر دری که شود زائرم به من وارد درست چهـره به چهـره بود برابر من مـن آفـتاب خـدايـم جهـان در آغــوشم شما حضورمن و عالم است محضر من کـتـاب مـنـقـبـتـم را تـمام نـتـوان کرد اگر شوند هـمه انس و جـن ثنـاگر من کسی که زائر من گشت دوستش دارم روا بـود که خطـابش کـنـم بـرادر من الا تمـام خـراسـانـيـان پـاک سـرشـت خجسته باد شما را طواف مـقــبـر من فرشتگان چو کبوتر به دورتان گردند به شرط آن که بگـرديـد دور زائر من به زائرين من اينک نصيحتی ست مرا که احـتـرام بگــيـريـد از مـجـاور من اگر به مـرقد من نيـز دستـتان نرسيـد زنـيد بوسه به قـم بر مزار خواهر من هـزار حـيـف که قـدر مـرا نـدانـستـند که بـود هر نـفـس من غـم مکـرر من هـزار بار عـدو مخـفـيـانه کُـشت مرا خـدای نـگـذرد از قـاتـل سـتـمگـر من شرار زهر مرا در دل آتشی افروخت که آب گشت همه عضوعـضو پيکرمن چوشخص مارگزيده به خويش پيچـيدم خدا گواست چه آورد زهر بر سر من مـيان حجـره زدم دست و پا غـريبانه جـواد بود و من و لحظه های آخـر من دودست خويش گشود و گرفت اشک مرا فـتـاد تـا که نـگـاهـش به ديـدۀ تـر من زنان شهـر خـراسان گـريـسـتنـد همه زدند بر سر و سينه به جای مادر من به روز حشر نسوزد جحـيم "ميثم" را که بوده با سخن و سوز خويش ياورمن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
ای جـلـوه جـلال خـدا يـا ابـا الـحـسن وی مظهـر جـمال خـدا يا ابـا الحسن ای هشتمين امير ولا حضرت رئوف آقا بگـير دسـت مرا حضرت رئوف عالم ضيافت است وجنان سفره دار توست زنـده به زير پـرچـم سـبـز هـدايـتـيـم توحـيـد را بــه يُـمن ولايت شناخـتيم تو مانـدی و قوام گرفت انـفـجار نور غافل خواص و اهل ستم معتبر شدند بر خـلـق، راه رشـد نبستـيـد ای امام گـرم طواف، کعـبه مـا را عدو ربود بودی تمام عمر تو دلخون و دل غمین در خاک و خون سرو روانت نديده ای نعش پسر کـنار پـدر هست جـانگداز
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
لب خشک و داغی کـه در سيـنه دارم ســبب شــد کـه گــودال يــادم بــيــايـد ابــاصـلــت! آبـی بــزن کــوچـههـا را قــرار اسـت امــشـب جــوادم بــيــايـد قرار است امـشب شود طوس، مشـهـد شــود قــبــلــهگــاه غــريــبـان مـزارم اگـر چـه غــريــبـی شــبــيـه حـسـيـنـم ولی خـواهــری نيست ايــنجـا کـنـارم به دعبل بگو شعـر کـامل شـد ايــنـجـا «و قبرٍ بطوس»ی که خـواندم برايش بـگـو ايـن نفــسهـای آخـر هـم اشـکـم روان اسـت از بـيـت کـرب و بـلايـش از آن زهــر بـيرحـم پــيچــيـدهام مـن به خود مثل زهـرای پشت در از درد شفا بخش هـر دردم از بس که خواندم در آن لـحـظـهها روضۀ مـادر از درد بـلا نيـسـت جـز عـافـيت عـاشـقـان را تــســلای دردم نــگـاه طــبــيـب است مـن آن نــاخــدايــم کـه غـرق خــدايـم «رضا»يم، رضايم رضای حبيب است شـرابـش کـنم بـس کـه مـسـت خـدايـم اگر زهر در اين انار است و انـگــور کـند هـر کـه هـر جا هـوای ضـريـحـم دلش را در آغــوش ميگـيـرم از دور شـدم آســمـان، پــر کـشــد تـا کـبـوتـر شــدم دشــت، تــا آهــــو آزاد بـــاشــد شـدم آب، تـا غــصــههــا را بــشـويـم مــيــان حــــرم زائـــرم شـــاد بــاشــد ابــاصـلـت آبــی بــزن کــوچــههــا را بـه يــادِ ســواری که بـا ذوالـفــقــارش بـيــايــد ســحــر تـا بـگــردنــد دورش خــراســان و يـاران چشـم انتـظـارش
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیه السلام هنگام خروج از مدینه
آســمـان مــديـنــه در ســيــنـه كوهی از بغض و نالـه ها دارد چـون شــنــيـده امــام آيـنـه هـا قـصــد تــرك مــديــنه را دارد كـوچـه هـای مـديـنـه می ديـدند لــحــظــۀ تــلــخِ رفــتــنِ او را صـحـنـۀ الـتـمـاس كــاسـۀ آب لـرزش دسـت حضـرت زهـرا به زنـان قـبـيـلـه اش فـرمـود: مرهمی بهر زخم هجران نيست من به اين شهـر بر نمی گـردم احتـياجی به آب و قرآن نيست تـوشـه را هم به روح پيغـمبر صـلـوات و سـلام هـديـه كـنـيد چنـد روزی بـرای غـربت من ای زنـان مـديـنـه گـريـه كـنـيد بـيـن ايـتـام بـا رعـايت عـدل هـــمـۀ ثــروتـم شـود قــسـمـت خــانـۀ ســاده و مـحــقــر مـن تـا ابـد وقـف روضـه و هـیـأت طبـق مـعمـول هـرشب جـمعه مجلس روضه باز پا برجاست هـمه شركـت كـنـيـد ای مـردم بـانـی روضه مادرم زهراست خـوب بر آخـريـن وصيت من گوش جان، ای قبـيـلـه بسپاريد بــر مــزار غــريــب اجــدادم در بقـيع شمع و لالـه بـگـذاريد اين سـفارش هـميشه اشـكم را می برد در خروش و جـز و مد بـر سـر قــبـر مــادر عــبـاس حرف مشك و عطش نبايد زد!
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
یـا آنـکه بخـوانـید بـه بـالـین پـسرم را یـا بـر سـر زانــو بـگـذاریـد ســرم را شب تا به سحرچشم به راهم که نسیـمی از مـن بـبـرد سـوی مـدیـنه خـبـرم را کی باور مـن بود که از آن حـرم پاک یـک روز جـدا گردم و بنـدم نظرم را مـجـبـور به تـودیع حـرم بودم و ناچار در سـایـه انــدوه نــشانــدم پــســرم را هنگام خدا حـافـظی از شـهر، عزیزان شـسـتنـد به خوناب جگـر رهگذرم را گـفـتم همـه در بـدرقـه ام اشک بـبارنـد شـاید که نـبـیـنـنـد از آن پـس اثـرم را دامانم از این مـنظـره پُر اشک شد اما گـفـتم که نـبـینـد پـسـرم چشـم تـرم را با کـس نتـوان گفت ولـیعـهـدی مـأمون خـون کرده دلم را و شکـسته کمرم را مـن سـر به ولیـعـهـدی دونـان نسـپارم بگـذارم اگـر بر سـر این کار سرم را تهمت زچه بندید به انگور، که خون کرد هم صحـبـتی دشـمن دیـرین جگـرم را آفـاق هــمـه زیـر پَـر رأفــت مـن بـود افـسـوس بدین جُـرم شکـستـند پـرم را آن قـوم کـه در سـایـه ام آرام گـرفـتـنـد دادند به تـاراج خـزان برگ و بـرم را بشتاب بدیـدار من ای گـل که به بویت تـسکـیـن دهــم آلام دل پُــر شـررم را روزم سپـری شـد بـه غم، اما گذراندم با یاد تو ای خوب، شـبم را سحـرم را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
سنگ زیر پای تو لعل بدخشان می شود خار،با فیض نگاهت سرو بستان می شود گر نسیمی از سر کویت وزد سوی جحیم دود آن عود و شرارش برگ ریحان می شود زخم بی داروی جان و درد بی درمان دل هر دو باخاک سر کوی تو درمان می شود غـم نـدارم گر مرا در آتـش دوزخ برند چون برم نام تو را آتش گلستان می شود گو اجل جان مرا گیرد ز کافر سخت تر چون نگاهم برتو افتد مرگ، آسان می شود در مقام رأفتت این بس که نام چون تویی روز و شب ذکر من آلوده دامان می شود در بیابـانی کـه لـطفـت ضامن آهو شود گر گذار گرگ افتد گرگ چوپان می شود گردش چشم تو را نـازم که با ایمای آن نقش شیر پرده ناگه شیر غـرّان می شود ناز بر فردوس آرد فخر بر رضوان کند هرکه یک شب درخراسان تومهمان می شود هر که چشمش اوفــتد بر گنبد زرین تو گاه مجنون؛ گاه خندان؛ گاه گریان می شود گر به قعر نار، شیطان بر تو گردد ملتجی وادی دوزخ به چشمش باغ رضوان می شود غرفه هایت همچو روی حور گل انداخته بس که روز و شب ضریحت بوسه باران می شود هرکه با اخلاص گوید درحریمت یک سلام اجر آن بالاتر از یک ختم قرآن می شود مور اگر یک دانه با لطف تو گیرد در دهن بی نیاز از خرمن زلف سـلیمان می شود درکنارحوض صحن توکه رشک کوثراست زنگی ار صورت بشوید ماه کنعان می شود پور موسایی و در طور توهرکس لب گشود همکلام ذات حق چون پورعمران می شود سائل کوی تو گر خواهی به دست قدرتت خاک،مشک وسنگ، لعل وریگ،مرجان می شود در هوای جرعه ای از جام سقا خانه ات خضر اگر در کوثر افتد بازعطشان می شود خاک اگر شد خاک کویت مرهم زخم دل است آب اگر شد آب جویت آب حیوان می شود هر که شد زوّار تو در طوس ای روی خدا زائـر ذات خـدای حـیّ سـبـحان می شود آسـتان قـدس تـو دارالـشـفای عـالم است درد اینجا بی دوا و نسخه درمان می شود هرکه ازمهمان سرایت لقمه ای گیردبه دست مهر در دستش کم از یک قرصۀ نان می شود وانکه خوابش می برد درپشت دیوارت شبی ماه در بزمش کم از شمع فروزان می شود هر که را تابـید بر سر آفتاب صحن تو گر رود در سایه طوبی پشیمان می شود بـی تـو صبح عـیـد سال نـو اگر آید مرا صبح عید وسال نو شام غریبان می شود بـا تو گـر شام عـزای دوستان باشد مرا خوب تر از ظهر روز عید قربان می شود در صف محشر پریشانی نبیند لحظه ای هر که با یاد غمت اینجا پریشان می شود تا ابد زین میهمان داری که مامون از تو کرد شرمگین از مادرت زهرا خراسان می شود با تـمام زشتی و آلـودگی در سـوگ تـو قطره های اشک میثم بحر غـفران می شود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
گـلزار خراسان شده صحرای قــیامت یـا کـرده بـه دل قــافـلـۀ داغ، اقـامـت از خون جگر دیدۀ معصومه چـو دریا وز درد و الم فاطمه را خـم شده قامت از داغ جـگـر بـر دل افـلاک شــراره وز غصّه به پیشانی هستـیست علامت پیـغام به معـصومۀ مـظـلومه رسـانـید کای شمسۀ دین، ای قـمر برج کرامت یا حضرت معصومه سرت باد سلامت شد کشته رضا آن گـل گــلــزار امامت ریزد به سما خونِ دل از چشم سـتاره خیـزد به فـک از جگر سنگ، شراره گــریم بـه جگـر پـارۀ پــیغـمـبر اکـرم کـز کیـنۀ مـأمـون، جگـر او شـده پاره بـر لعـل لـبـش زمـزمـۀ، وا ولـدا بـود در حجرۀ در بسته به او داشت نظاره معصومه عزادار رضا گشت به جنّت افسوس که شد داغ دلش تـازه دوبـاره یا حضرت معصومه سرت باد سلامت شد کشته رضا آن گـل گــلــزار امامت افتاده جـهان همچو خراسان به تـلاطم شد کـشته غـریب الغـربا حجّـت هشتم زن های خـراسان همه گـویند به تلاطم خـونـاب جگـر ریخـته از دیـدۀ مـردم هـستی هـمه از ناله شـده شعـلۀ فـریاد لب بـسـته کـتـاب الله نـاطـق ز تـکـلّـم افسوس که کشتند رضا را به خراسان وز گریۀ معصومه قـیامت شده در قم یا حضرت معصومه سرت باد سلامت شد کشته رضا آن گـل گــلــزار امامت در طوس رسد نـالۀ زهـرای حـزیـنـه مـادر بـه سـراغ پــسـر آمد ز مـدیـنـه بنـشـسته به رخـسار تـقی گـرد یتـیمی دردا که رضا کشتـه شده از ره کـیـنه این داغ جگر را به جگر نیست نظیری این محشر غم رابه جهان نیست قرینه یا فـاطمه اخـت رضـا دخـتـر مـوسـی برخیز و بزن دست الم بر سر و سینه یا حضرت معصومه سرت باد سلامت شد کشته رضا آن گـل گــلــزار امامت کـشـتـنـد غـریـبانـه غـریـب الغـربا را مـحـبـوب خـدا بـضـعۀ پیـغـمبر ما را بردند به خـوناب جگـر اهـل خـراسان بر شـانۀ خود چـوبۀ تـابـوت رضا را ای اهـل ولا خـون دل از دیـده بـبارید کز زهر جفا کُشت عـدو شمس ولا را با خواهر او حضرت معصومه بگوئید از سوز درون تسلیت این روز عزا را یا حضرت معصومه سرت باد سلامت شد کشته رضا آن گـل گــلــزار امامت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
سـزد جـاری شـود از دیــده ام خـون که در خون غرق گردد قصر مأمون در افـکـار پــلـیـدش نـقـشـه ای شـوم بـه دسـتـش خـوشـۀ انـگـور مـسـموم عــزیــز فــاطــمــه گــردیــد نــاچار گــرفـت انـگـور را از آن سـتـمـکـار
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
خــراسـان مـی دهــد بـوی مـدیـنــه خـراسـان کـوه غـم دارد به سـیـنـه خـراسـان را سـراسـر غـم گـرفـتـه در و دیــوار آن مــاتــم گـــرفـتــه خـراسـان! کـو امــام مـهــربــانت؟ چه کـردی بـا گـرامی میهـمـانـت؟ خراسـان راز دل ها با رضا داشت چه شب هایی که ذکر یا رضا داشت خـراسـان کـربـلای دیـگـر مـاسـت مــزار زادۀ پــیــغــمــبــر مــاسـت خـراسان! می دهـد خـاکـت گـواهی ز مظـلـومی، شـهـیـدی، بی گـنـاهی بــه دل داغ امــامـت را نـــهــادنــد امـامـت را بـه غـربت زهـر دادند دریـغـا! مـیـهـمان در خـانـه کُـشتند چه تنها و چه مظلـومـانه کُـشـتـنـد امــامِ اِنــس و جـان را زهـر دادنـد به تهـدیـد و به ظـلـم و قـهـر دادنـد ز نارِ زهـرِ دشمن، نور می سوخت سراپا همچو نخل طور می سوخت ز جـا بـرخـاست بـا رنـگ پـریــده غـریــبانـه، عـبـا بـر سـر کـشـیـده گهی بی تـاب و گـه در تـاب می شد همه چـون شـمع روشن آب می شد میان حـجـرۀ در بـسته می سـوخـت نمی زد دم ولی پیـوسته می سوخت ز هــفــده خــواهــر والا تــبــارش دریـغـا کــس نـبـودی در کــنـارش به خـود پیچید و تنها دست و پا زد جــوادش را جــوادش را صـدا زد دلش دریای خون،چشمش به دربود امــیــدش دیـدن روی پــســر بــود پـدر می گـشـت قـلـبـش پــاره پـاره پـسـر مـی کـرد بـر حـالـش نـظـاره پدر چون شـمع سـوزان آب می شد پــسر هم مثــل او بی تــاب می شد پـدر آهستـه چـشم خـویش می بست پـسر می دید و جـان میداد از دست پــســر از پــردۀ دل نــاله ســر داد پـدر هم جـان در آغـوش پـسر داد
: امتیاز
|
شهادت امام رضا علیه السلام
کار تو، همه مهر و وفا بود، رضا جان پاداش تو، کی زهر جفا بود، رضا جان آن لحـظـه که پـرپـر زدی و آه کـشـیدی معصومۀ مظلومه، کجـا بود رضا جان بـر دیـدنت آمـد چـو جـوادت ز مـدیـنـه سـوز جـگـرش، یا ابـتـا بـود رضا جان تنها نه جگر، شمـع صفت شد بدنت آب کی قتل تو اینگونه روا بود، رضا جان تو ناله زدی، در وسط حجـره و زهـرا بالای سـرت نوحـه سرا بود رضا جان یک چشم تو در راه، به دیـدار جـوادت چشم دگرت کرب و بلا بود، رضا جان جان دادی و راحت شدی از زخم زبانها این زهر، برای تو شفـا بود رضا جان از آتش این زهر، تن و جان تو میسوخت اما به لـبـت، ذکـر خـدا بود رضـا جان روزی که نبـودیم در این عـالـم خـاکـی در سـیـنـۀ ما، سوز شما بود رضا جان از خویش مـران «میثم» افـتاده ز پا را عمری درِ این خانه گدا بود رضا جان
: امتیاز
|
شهادت امام رضا علیهالسلام
فــــراق پــــارۀ تــن؛ مـــیــــوۀ دل کـشـنـده تـر بـود از زهــر قــاتـــل پسراشکش به صورت بود جـاری پـدر پـَر مــیزنــد مـانـنـد بـسـمـل بـنـال ای دل کـه بــاشــد داغ بـابـا بـرای کـودک نـه ســالـه مـشـکــل امـام مـن کـجــا و شـهـر غـربـت؟ گــل زهــرا کــجـا و خــانــۀ گـل؟ بــنـالـم دم به دم سـاعت به سـاعت بگـیـریم کو به کو منـزل به منـزل روا بــاشــد بــه تــابـــوت امــامــم بــه جــای گـل فــشــانــم پـارۀ دل رضا در حجرۀ دربسته میسوخت خــراسـان از امـامـش بـود غـافـل پسـر پـروانـهسـان دور پـدر گشت پدر میسوخت همچون شمع محفل امــامـی داد جــان دور از ولایــت کـه از فیضش ولایـت بـود کـامـل امـام عصــر گـریــد در عــزایــش وگـرنـه گریـۀ «میثم» چـه قـابـل؟
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
من دست خالی آمدم، دست من و دامان تو سر تا به پا درد و غمم، درد من و درمانِ تو توهرچه خوبی من بدم، بیهـوده برهردرزدم آخر بـه این در آمدم باشم کنار خـوان تو من از همه در رانده ام من رانده ام و امانده ام یا خوانده یا ناخوانده ام اکنون منم مهمان تو پای من ازره خسته شد،بال وپرم بشکسته شد هردر به رویم بسته شدجُزدرگه احسان تو گفتم منم درمی زنم،گفتی به تو سرمی زنم دارم امـیـدِ لـحـظه ای بیـنم رخ تـابان تو سوی تو رو آورده ام بنگر سبـو آورده ام من آبـرو آورده ام کـو لطف بی پایان تو حال من گوشه نشین با گوشۀ چشمی ببین جز سایۀ پُر مهرتان جایی ندارم جان تو مـن خـدمتی ننـموده ام دانـم بسی آلوده ام اما به عمری بوده ام چون خار دربستان تو
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
بی تو نفس به سینۀ ما جــان نمی شود بی توبهشت روضۀ رضوان نمی شود اصــلا تــمام وسـعت این گـنـبـد کـبود گــنـبـد طـلای شاه خــراسان نمی شود ناکام آن دلی است که درطول عمرخود یکـبار در حــریم تو مهمــان نمی شود ایـام عمر ما ز تــو برکت گرفته است کمهای ما کـه بی تو فـراوان نمی شود تو دست من بگــیر و بـده روزی مـرا گــندم بـدون لطف شـما نـان نمی شود گشتــم میان این همه اذکــار غرق نور ذکری به دلبــری رضا جان نمی شود
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
حس ميکنم در مرقدت عطردعا را عطر توسل هــاي در بـاران رها را غــرق اجـابت مي شود دست نيازش هرکس که ميخواند در اين مرقد خدا را اي مظهر رأفت براي تو چه سخت است خــالي ببيني دست محتــاج و گدا را آهــم کــبــوتر ميشــود تا گـنــبـد تو ميآورد فــريــادهــاي يــا رضــا را آئــيــنه هاي لطف تو تـکــثـير کردند در چشمة دل اشک هاي بي صدا را آقــا کــنــار پـنـجــره فــولادت آخــر ميگيرم از دستت برات کــربــلا را اي زائران اينجــا دخيل غــم بـبـنديد بر آستــانش نــدبــۀ «آقــا بــيــا» را پائين پــاي تو غــبــاري مي ســرايـد شعــر کــرامــات نگــاه کــيــمــيا را
: امتیاز
|
مدح امام رضا علیهالسلام
آن حریمی که در آن دلها کبوتر می شود پر زدن تا محضر زهرا میسر می شود عشوۀ معشوق و ابــراز نیــاز عـاشقـان به وصال عاشق و معشوق منجر می شود این نسیم عفو از آب و هوای گنبد است هر سحر کل حرم از آن معطر می شود در کنار دست صاحبخانه منزل می کند زائری که وارد صحـن مطهــر می شود آب سقـاخانه اینجا طعم کــوثــر می دهد عطر و طعمش موجب ایمان کافر می شود هر دلی اینجا توسل کرد عرشی می شود هر سری اینجا به خاک افتد سرور می شود با تمام غصه ها هر طــور می شد آمدم گفتم از مشهد به بعد اوضاع بهتر می شود من هو یعطی الکثیر بالقلیل آقای ماست پاسخ یک خواهش اینجا صد برابر می شود خوش به حال زائری که بعد مشهد آمدن دل پسند زاده موسی بن جعفــر می شود عطر و بوی کربلا دارد حریمت،این گدا کی دوباره زائـر ارباب بی سر می شود از حرم تا قـتـلـگـه،از قتلگه تا به حــرم این مسیر از اشکهای فاطمه تر می شود
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
دلـم جـز به مـهـر تـو ســامـان نـدارد دمـی زنـدگـی بـی تـو امـکــان نـدارد نباشد فـقـیر آن که بی مال و پول است فـقـیـر آن که مـثـل تو سلـطـان ندارد مـیـان غــم و غــربـت خـود بـمـیــرد غــریـبـی کـه شــاه خـراســان نـدارد نگـاهت پُر از مهر و لطفت فـراگـیر که ربطی به گـبـر و مـسلـمـان ندارد شــده گــنـبـد تـو نـگــیـنـی بـه عـالـم نگــیــنی که حــتی ســلیــمــان نـدارد "قــسـم" تـا به جـان جــواد تو بـاشـد دگــر احتــیــاجــی به "قــرآن" نـدارد سـرم روی دامـان تو بـوده یک عمر پـنـاهـم تـویـی این که کـتــمـان ندارد دلــم گــشتــه آهــوی صـحـن تو آقــا در ایـنجـا دلــم شــوق بُـسـتـان نـدارد یـقـیـنــاً که تـوحـیــد او خــدشـه دارد کــسی که به حــقّ تـو ایــمـان نـدارد
: امتیاز
|